۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

شمع دل


بیادت شمع را روشن کنم

یا دلم را؟

چشمنانم را با آب شستشو دهم

یا با تصویرت ؟


در دلم هزار شمع با نام تو

و در چشمم هزار تصویر با یاد تو

برقرار

...

قرار بیقراری هایم

....

بدرود

.....

۱۳۸۷ مهر ۱۹, جمعه

اسیر


به کدام سو خواهی رفت

آنگاه که هر نگاه

تیری برایت ارمغان دارد
...
.

به کدام آستان چنگ میزنی

زان پس که درگاه ها؛
چیزی جز ماری خفته در خود ندارند
...
.

پای بر کدام سنگ خواهی لغزاند

که شکستنت را درخیال؛

خوش ندارد

....

..............

بر گرد ای گمگشته

ای خسته...

..

درون...

.....

ماوا اینجاست...........



...............

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

شوق


بر فراز بلندترین نقطه وجود
.
رها
.....
نظاره گربودن های تلخ و شیرینم
..
می پرسم هستت را
ای شکسته ی اسیر بودنها

کی
شوق را زندگی بخشی
در پوسته ی سراسر دردت